تاریخ و فرهنگ قوم جدگال
دوستان عزیز و ارجمند سلام خوشحالم از این که با نوشتن این وبلاگ در خدمت شما هستم. از شما دوستان عزیز دعوت می کنم که مرا در غنی سازی مطالب این وبلاگ یاری نمایید. خصوصاً دوستان جدگال که با این کار در جهت شناختن تاریخ و فرهنگ این قوم باستانی قدمی خواهند گذاشت و دینی از خود ادا خواهند کرد. از دوستانی که مایل هستند تا مطالب خود را برای این وبلاگ ارسال نمایند یا در آن عضو شوند، با این ایمیل تماس بگیرند. seyed.56@gmail.com ما مردم جدگال کشتار مردم مظلوم در سراسر جهان و به خصوص مردم مظلوم فلسطین را به شدت محکوم نموده و بمباران کودکان معصوم غزه و سایر نکات جهان اسلام را عملی غیرانسانی دانسته و با مشتان گره کرده خود در راه پیمایی روز قدس شرکت نموده و نفرت و انزجار خود را از نسل کشی و ظلم بر کودکان معصوم اعلام خواهیم کرد. ساکنين اصلی مکران مکران (بلوچستان کنونی) در ادوار گذشته با نام و نشانهای مختلف ذکر شده است. اين سرزمين در کتيبههای ميخی و در زمان هخامنشيان، با نام «ماکا» (maka) خوانده شده و در کتيبهی داريوش در بيستون به شکلMAKA (ماکا) آمده است.[1] در کتيبههای اکّاديان (در عراق) نام اين سرزمين «ماگان» يا «ماکان» ذکر شده است.[2] يعنی سرزمين «مُغها». چرا که اين خطّه از خاک پاک ايران زمين، زمانی مهد و مرکز تبليغ دين حضرت زرتشت بوده است و شاگردان ممتاز زرتشت از اين سرزمين بودهاند. شاهین بن محمد نقل کرده است که «یعتبر مکران هو اول من هاجر من أرض بلادالرافدین (بابل) مع قومه و عشیرته إلی أرض لم تکن معروفاً من قبل و استوطن فی جبالها و سهولها و بعدها سمیت هذه الأرض علی اسمه ألا و هی مکران. ... کانت هجرته قبل أکثر من 4000 ق.م.»[3] مکران نخستین کسی است که از سرزمین رافدین (بابل) به همراه قوم و قبیلهاش به سرزمینی که قبل از آن شهرتی نداشت، هجرت نمود و در کوهها و دشتهای آن سکونت نمود؛ و پس از آن، این سرزمین به نام وی مکران خوانده شد. این هجرت بیش از 4000 سال ق.م. (قبل از میلاد) بوده است. بنا به گفتهی مورخين، قومی که «يوتيه»(Yutiya) يا «اوتيوئی» (Outioi) و قومی که «ماکيا» (Maciya) يا «ميکوی» (Mykoi) خوانده میشد، در اين سرزمين زندگی میکردند. قبل از اين که در جاهای ديگر ايران حکومت و ارتش منظّمی به وجود آيد، ماکيانيان در مکران دارای حکومت و ارتش منظّم بوده و به دليل آشنايی با راههای استفاده از آهن (در ساخت اسلحه و تجهيزات نظامی) چنان قدرتمند و قوی بودند که به هر سويی که روی میآوردند، با فتح و پيروزی بر میگشتند.[4] به عقيده بعضی از مورخين، به خصوص ریچارد فرای «اوتيويی»ها همان «جدگال»های امروزی هستند. يعنی قبل از اين که بلوچها به اين سرزمين روی آورند، آنها بر مکران آن زمان مسلّط بوده و نواحی «ملوها» (سند و قسمتی از کشور پاکستان کنونی)، «ساگارتيه» يا «ساکاستان» (سيستان بزرگ، شامل قسمتهايی از افغانستان وجنوب خراسان)، قسمتهايی از «کارامانيا» (کرمان) تا بندر «جرون» يا «گمبرون» (بندر عبّاس) را تحت فرمان خود داشتهاند. حسين فراغ دل مینويسد که قسمت عمدهی خاک کشور عمان، امارات متحدهیعربی، قطر، بحرين و عربستان سعودی، کويت، رودبار، کهنوج، جاسک، منوجان و بشاگرد زير نفوذ و سيطرهی حکام ميناب که در آن دوران اساطيری به بندر خان بالغ و بعداً به بندر هرموز که آثار مخروبههای آن نمايان است، بوده است. پس از حامیها و سامیها، قوم زط (جدگال) حکومت داشتهاند.[5] محمدسردارخان نيز به اين موضوع اشاره کرده و مینويسد: «جاتهای هندوستانی [جدگالها] مدّتها قبل از اسلام از راه سند به مکران در ايران رسيده و در شهرهای کرمان و ساحل خليج فارس ساکن شدند.»[6] نئارکوس فرماندهی ناوگان جنگی اسکندر در سفرنامهی خود مینويسد که اسلحه و لباس اهالی اين سواحل [مکران] شبيه به هندیها است.[7] که بيانگر اين است که در زمان لشکرکشی اسکندر به مکران، جدگالها که از اقوام هندی هستند، در اين سرزمين ساکن بودهاند. همچنين در «احسن التقاسيم فی معرفة الاقاليم» آمده است که «في أهل مكران غباً، ألوانهم سمرة و لسانهم وحش، يلبسون القراطق ويسبلون الشعور ويشققون الأذان مثل الهند»[8] ساکنين مکران دارای چهرههای گندمگون بوده و زبانشان غير قابل فهم میباشد. گوشواره در گوش کرده و موهای خود را رها می کنند تا بلند شود و گوشهای خود را مانند هنديان سوراخ میکنند. احمد بن يحيی معروف به البلاذري بيان میکند که کيکان نزديک مرز خراسان است و در سند قرار دارد و در آن جدگالها سکونت دارند.[9] و در مورد حکومت در مکران بیان می کند که قدرت در این سرزمین پراکنده است، مکران فرمانروائی جداگانه دارد، و او مردی دادگر و شکسته نفس بیمانند است.[10] از طوائفی که در مکران سکونت داشتهاند، میتوان به طوائف «اساوره»، «سیابجه»، «اندغار»، «زُطّ» و... اشاره کرد که طبق گواه تاریخ و نظر بسیاری از مؤرخین، همگی غیر بلوچ و طوائفی از جدگال بودهاند. میرگل خان نصیر در کتاب «کوچ و بلوچ» سیاه بج (سیابجه) را نسلاً از جدگال ها دانسته که قبل از ورود بلوچ ها به مکران درآن جا ساکن بوده اند.[11] حمیدرضا آژیر در ترجمهی کتاب «تاریخ کامل» (الکامل فی التاریخ) در توضیح «زطّ» آورده است: «زط تازی گشتهی واژهی «جات» است. آنها پیش از اسلام در بنادر خلیج فارس در کرانه هند میزیستند. و دیرتر به ایران و از آن جا به خاور آسیا و آن گاه به اروپا مهاجرت کردهاند.»[12] قاضي اطهر مباركپوري نیز بیان میکند که مركز اصلي قوم «سيابجه» سند بود. اين دسته نيز در سپاه ايراني عصر ساساني حضوري فعال داشتند و در سرزمينهاي عربي در بصره، عمان، بحرين، و ديگر نواحي ساكن بودند.[13] یعنی این که سیابجه نیز از جدگالها بودند نه بلوچ. چرا که بلوچ از اقوام هندی و سندی نیست. همچنین در کتاب « التاریخ الاسلامی دروس و عبر» آمده است که «...ان الهنود الذي استرقوا من السند و البنجاب و باكستان الشرقية وجيء بهم الى البصرة، سيطروا على البصرة و البحرين ... وقد عرفوا بالزط نسبة الى لغتهم التي لم يكن الناس يعرفونها»[14] هندیهایی که از سند و پنجاب و پاکستان شرقی به بصره رسیده و بر بصره و بحرین سلطه یافتند... با توجه به زبان غیر قابل فهمی که در نزد مردم دارند، آنان را با نام زط میشناسند. یعنی «زط» همان جدگال است که از اقوام هندی و زبان شان سخت و برای ایرانیان و اعراب و حتّی بلوچ غیر قابل فهم میباشد. خورشيد نگوری مینويسد: «آ وھداں بلوچانی حیثیت چو کہ شاھی مجرمانی وڑءَ ات پمیشہ فارسءِ مردماں اے وتی دژمن کیلیت انت. ھمے وجہ ات کہ بلوچ چہ اودءِ بادشاہ ءُ مردماں چیر بوتاں. بلے اگاں اتفاقاً کسے ظاھر بوت، گڑا آئیءَ وتءَ بلوچ ظاھر نہ کت؛ بلکیں وتءَ را سوار، سیاہ بجہ، اندغارءُ جاٹی گشتءُ ظاھری کت. اےسندھیءُ ھندوستانی ٹکءُ قبیلھاں کہ ایرانءِ حکمرانءُ فوجاں چہ سندءُ ھندوستانءَ گوں وت آورتگ اِتنت کہ رندءَ چہ وتی عقلءُ دانشءَ مزنیں اُگدھانی سرا سر بوتاں.»[15]در آن زمان بلوچها مانند مجرمان حکومتی بودند. به اين دليل مردم فارس (ايران) آنها را دشمن خود شمردند؛ و بلوچها از پادشاه و مردم آن مخفی شدند. اگر احياناً فردی از بلوچها پيدا میشد، خود را بلوچ معرفی نمیکرد؛ بلکه خود را از قبايل «سوار»، «سياه باجه»، «اندغار» و «جاتی» معرفی میکرد.اينها از تيره و قبايل سندی و هندی هستند که شاه و ارتش ايران آنها را با خود آورده است که بعد به خاطر دانش و درايت خويش به پست و مقامهايی دست پيدا کردهاند. در جای دیگر نیز قاضي مباركپوري، بلوچ بودن قبائل «زط»، «سیابجه» و «اساوره» را رد کرده و آنها را از اقوام هندی خوانده و مینویسد: «بسياري از ساكنان شبه قاره [هند] به ايران و يا سرزمين هاي عربي مهاجرت كرده و به صورت دائم ساكن شده، برخي در سپاه استخدام و بقيه نيز به كارهاي كشاورزي، امور كشتيراني و. . . ميپرداختند. از جملهی اين اقوام ميتوان به «زط»، «ميد»، «سيابجه»، «اساوره»، «احامره»، «بياسره» و«تكاتره» اشاره كرد».[16] منشاء زبان جدگالی در مورد زبان جدگالی بايد گفت که اين زبان همچون سندی، از زبانهای هندوآريايی، میباشد و از زبان سانسکريت منشعب گرديده است. سرگئی آکسينوف از زبان شناسان دانشگاه اپسالای سوئد نيز همين عقيده را دارد. او که برای تحقيق در مورد زبان جدگالی به بلوچستان ايران سفر کرده بود، معتقد است که جدگالی از زبانهای قديم هندی است. اربعین(چهله) شهادت حضرت امام حسین(رض) و یاران با وفایش بر همه مسلمین جهان تسلیت باد. به گواه تاریخ اولین کسانی که عزای حسینی را بنا نمودند، مردم جدگال بودند. در زمان فتح ایران توسط مجاهدین اسلام (رض) طوائفی از مکران مانند زط، اساوره، اندغار و سیابجه که از طوائف جدگالهستند، در بصره سکونت نمودند. آنان در زمان حضرت علی (رض) کلید دار بیت مال بصره بودند. زمانی که جنگ جمل در بین حضرت امام علی(رض) خلیفه چهارم مسلمین با حضرت عائشه (رض) رخ داد، مخالفین خلیفه مسلمین حضرت علی(رض) وارد بصره شده و از جدگالان که کلیددار بصره بودند، تقاضای کلید کردند. اين قبايل از دادن کليد خودداری کردند. اين امر موجب درگيری در بين آنها شد. در آن زمان سردار سيابجه و زط، ابوسلمه زط بود.(1) به گواه تاریخ طبری مخالفین امام علی(رض) بر این مردم شوریده و همه را که تعدادشان 40 یا به روایتی 400 نفر بودند، در حالی که مشغول خواندن نماز عشاء بودند، در مسجد به شهادت رساندند. طبری بیان می کند که این قوم اولین گروهی هستند که مظلومانه در تاریخ اسلام به شهادت رسیدند. در جنگ جمل که در بین حضرت علی (رض) و ام المؤمنین حضرت عائشه(رض) رخ داد، طبق بیان تاریخ طبری جدگالها در جمع سپاه حضرت علی(رض) بوده و سردار آنها شخصی به نام «دنور» بود.(2) در زمان شهادت حضرت امام حسین (رض) در کربلا زمانی که این طوائف از شهادت سرور خود با خبر شدند، جوانان سلحشور مسلح شده و خواستند تا خون شهدای کربلا نخشکیده است، انتقام سرور و سالار خود را از یزیدیان بگیرند. اما پیرمردان قوم جلوی آنان را گرفته و بیان کردند که در زمان قبول اسلام با اعراب پیمان بسته اند که در جنگ داخلی بین آنان دخالت نکنند. و چون آنان مردمی بودند که به عهد و پیمان خود پایبند بودند و عهدشکنی نزد آنان کاری مذموم بود، از جنگ با یزیدیان خودداری کردند. پس از گذشت چهل روز از شهادت امام حسین (رض) این مردم داغدیده گفتند که توانایی دیدن قاتلان حضرت حسین (رض) را ندارند. همچنین بعد از شهادت حضرت حسین دیگر این سرزمین زیبنده آنان نیست. پس بار دیگر به وطن خود ایران و سرزمین مکران برگشتند. از همان سال آنان در این ایام به یاد مظلومیت سرور خود و از این که نتوانستند انتقام ایشان را از یزیدیان بگیرند، هر ساله به یاد آنان اشک ریخته و عزا می گیرند. 1) محمد سردارخان- همان، ص 95 2) . طبری، ج2 ص 50 با فرارسیدن ایام بازی های اولمپیک رژیم منحوس و غاصب فلسطین از غفلت اذهان عمومی استفاده کرده و با بی رحمی و وحشی گری تمام به قتل مردم بی دفاع غزه و به خصوص کودکان بی گناه اقدام می کند. ما مردم جدگال این جنایات ضد بشری رژیم صهیونیسم را محکوم و به شدت رد نموده و از مجامع بین المللی خواستاریم تا شرم کنند و این حرکات ضد بشری و ضد انسانی را محکوم کرده و عاملان آن را که مرتکب جنایات جنگی شده اند به سزای اعمال خود برسانند. همچنین شرم باد اعراب را که «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» (کور و کر و لال) شده اند. باید بدانند که به همین زودی نوبت انان نیز خواهد رسید و این یهود را که «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ» شدید ترین مردم در دشمنی با مومنان یهود هستند، به سمت انان باز خواند گشت و آنان نیز گرفتار این بلا خواند شد. 12- سید رَکَّل شاه: سید رکل شاه یکی از بزرگان منطقه بود و در روستای چوکات در دشتیاری (بخش پلان کنونی) سکونت داشت. او یکی از بزرگان و اولیای الهی، صاحب کرامت و مورد احترام مردم در مناطق دور و نزدیک بوده است. در زمان وی ترکها(؟) به منطقه حمله کرده و از مردم مالیات خواستند. امّا مردم مخالفت کرده و نزد سیّد آمده و از ایشان کمک خواستند. سیّد نیز به همراه سپاهیان به میدان جنگ آمد و شمشیرش را بر زمین کوبید و گفت: هر کس این شمشیر را بردارد و به جنگ دشمن برود، همه را درو خواهد کرد. شخصی از اهالی گُندَو به نام میر ملوک شمشیر سیّد رکل شاه را برداشت و به دشمن زد. او در حین درگیری چنان از خود بی خود شده بود که وقتی دشمنان یکی پس از دیگری نابود شده و فرار کرده بودند، رو به نیروهای خودی کرد و تعدادی از آنان را نیز از پای درآورد تا این که او را به دام انداختند. سیّد رکل شاه در روستای چوکات مدفون و دارای گ عيد سڄان نمران ءُ سڄان مسلمانان ڪي مبارڪ ڇي.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب