تاریخ و فرهنگ قوم جدگال

ساکنين اصلی مکران

مکران (بلوچستان کنونی) در ادوار گذشته با نام و نشانهای مختلف ذکر شده است. اين سرزمين در کتيبههای ميخی و در زمان هخامنشيان، با نام «ماکا» (maka) خوانده شده و در کتيبهی داريوش در بيستون به شکلMAKA (ماکا) آمده است.[1]

در کتيبههای اکّاديان (در عراق) نام اين سرزمين «ماگان» يا «ماکان» ذکر شده است.[2] يعنی سرزمين «مُغها». چرا که اين خطّه از خاک پاک ايران زمين، زمانی مهد و مرکز تبليغ دين حضرت زرتشت بوده است و شاگردان ممتاز زرتشت از اين سرزمين بودهاند. 

شاهین بن محمد نقل کرده است که «یعتبر مکران هو اول من هاجر من أرض بلادالرافدین (بابل) مع قومه و عشیرته إلی أرض لم تکن معروفاً من قبل و استوطن فی جبالها و سهولها و بعدها سمیت هذه الأرض علی اسمه ألا و هی مکران. ... کانت هجرته قبل أکثر من 4000 ق.م.»[3] مکران نخستین کسی است که از سرزمین رافدین (بابل) به همراه قوم و قبیلهاش به سرزمینی که قبل از آن شهرتی نداشت، هجرت نمود و در کوهها و دشتهای آن سکونت نمود؛ و پس از آن، این سرزمین به نام وی مکران خوانده شد. این هجرت بیش از 4000 سال ق.م. (قبل از میلاد) بوده است.

بنا به گفتهی مورخين، قومی که «يوتيه»(Yutiya) يا «اوتيوئی» (Outioi) و قومی که «ماکيا» (Maciya) يا «ميکوی» (Mykoi) خوانده می‌شد، در اين سرزمين زندگی می‌کردند. قبل از اين که در جاهای ديگر ايران حکومت و ارتش منظّمی به وجود آيد، ماکيانيان در مکران دارای حکومت و ارتش منظّم بوده و به دليل آشنايی با راههای استفاده از آهن (در ساخت اسلحه و تجهيزات نظامی) چنان قدرتمند و قوی بودند که به هر سويی که روی می‌آوردند، با فتح و پيروزی بر می‌گشتند.[4]

به عقيده بعضی از مورخين، به خصوص ریچارد فرای «اوتيويی»ها همان «جدگال»های امروزی هستند. يعنی قبل از اين که بلوچها به اين سرزمين روی آورند، آنها بر مکران آن زمان مسلّط بوده و نواحی «ملوها» (سند و قسمتی از کشور پاکستان کنونی)، «ساگارتيه» يا «ساکاستان» (سيستان بزرگ، شامل قسمتهايی از افغانستان وجنوب خراسان)، قسمتهايی از «کارامانيا» (کرمان) تا بندر «جرون» يا «گمبرون» (بندر عبّاس) را تحت فرمان خود داشتهاند.

حسين فراغ دل می‌نويسد که قسمت عمدهی خاک کشور عمان، امارات متحدهیعربی، قطر، بحرين و عربستان سعودی، کويت، رودبار، کهنوج، جاسک، منوجان و بشاگرد زير نفوذ و سيطرهی حکام ميناب که در آن دوران اساطيری به بندر خان بالغ و بعداً به بندر هرموز که آثار مخروبههای آن نمايان است، بوده است. پس از حامیها و سامیها، قوم زط (جدگال) حکومت داشتهاند.[5]

محمدسردارخان نيز به اين موضوع اشاره کرده و می‌نويسد: «جاتهای هندوستانی [جدگالها] مدّتها قبل از اسلام از راه سند به مکران در ايران رسيده و در شهرهای کرمان و ساحل خليج فارس ساکن شدند.»[6]

نئارکوس فرماندهی ناوگان جنگی اسکندر در سفرنامهی خود می‌نويسد که اسلحه و لباس اهالی اين سواحل [مکران] شبيه به هندیها است.[7] که بيانگر اين است که در زمان لشکرکشی اسکندر به مکران، جدگالها که از اقوام هندی هستند، در اين سرزمين ساکن بودهاند.

همچنين در «احسن التقاسيم فی معرفة الاقاليم» آمده است که «في أهل مكران غباً، ألوانهم سمرة و لسانهم وحش، يلبسون القراطق ويسبلون الشعور ويشققون الأذان مثل الهند»[8] ساکنين مکران دارای چهرههای گندمگون بوده و زبانشان غير قابل فهم می‌باشد. گوشواره در گوش کرده و موهای خود را رها می کنند تا بلند شود و گوشهای خود را مانند هنديان سوراخ می‌کنند.    

احمد بن يحيی معروف به البلاذري بيان می‌کند که کيکان نزديک مرز خراسان است و در سند قرار دارد و در آن جدگالها سکونت دارند.[9] و در مورد حکومت در مکران بیان می کند که قدرت در این سرزمین پراکنده است، مکران فرمانروائی جداگانه دارد، و او مردی دادگر و شکسته نفس بی‌مانند است.[10]

از طوائفی که در مکران سکونت داشتهاند، می‌توان به طوائف «اساوره»، «سیابجه»، «اندغار»، «زُطّ» و... اشاره کرد که طبق گواه تاریخ و نظر بسیاری از مؤرخین، همگی غیر بلوچ و طوائفی از جدگال بودهاند.

میرگل خان نصیر در کتاب «کوچ و بلوچ» سیاه بج (سیابجه) را نسلاً از جدگال ها دانسته که قبل از ورود بلوچ ها به مکران درآن جا ساکن بوده اند.[11]

 حمیدرضا آژیر در ترجمهی کتاب «تاریخ کامل» (الکامل فی التاریخ) در توضیح «زطّ» آورده است: «زط تازی گشتهی واژهی «جات» است. آنها پیش از اسلام در بنادر خلیج فارس در کرانه هند میزیستند. و دیرتر به ایران و از آن جا به خاور آسیا و آن گاه به اروپا مهاجرت کردهاند.»[12]

قاضي اطهر مباركپوري نیز بیان می‌کند که مركز اصلي قوم «سيابجه» سند بود. اين دسته نيز در سپاه ايراني عصر ساساني حضوري فعال داشتند و در سرزمينهاي عربي در بصره، عمان، بحرين، و ديگر نواحي ساكن بودند.[13] یعنی این که سیابجه نیز از جدگالها بودند نه بلوچ. چرا که بلوچ از اقوام هندی و سندی نیست.

همچنین در کتاب « التاریخ الاسلامی دروس و عبر» آمده است که «...ان الهنود الذي استرقوا من السند و البنجاب و باكستان الشرقية وجيء بهم الى البصرة، سيطروا على البصرة و البحرين ... وقد عرفوا بالزط نسبة الى لغتهم التي لم يكن الناس يعرفونها»[14] هندیهایی که از سند و پنجاب و پاکستان شرقی به بصره رسیده و بر بصره و بحرین سلطه یافتند... با توجه به زبان غیر قابل فهمی که در نزد مردم دارند، آنان را با نام زط می‌شناسند. یعنی «زط» همان جدگال است که از اقوام هندی و زبان شان سخت و برای ایرانیان و اعراب و حتّی بلوچ غیر قابل فهم می‌باشد.

خورشيد نگوری می‌نويسد: «آ وھداں بلوچانی حیثیت چو کہ شاھی مجرمانی وڑءَ ات پمیشہ فارسءِ مردماں اے وتی دژمن کیلیت انت. ھمے وجہ ات کہ بلوچ چہ اودءِ بادشاہ ءُ مردماں چیر بوتاں. بلے اگاں اتفاقاً کسے ظاھر بوت، گڑا آئیءَ وتءَ بلوچ ظاھر نہ کت؛ بلکیں وتءَ را سوار، سیاہ بجہ، اندغارءُ جاٹی گشتءُ ظاھری کت. اےسندھیءُ ھندوستانی ٹکءُ قبیلھاں کہ ایرانءِ حکمرانءُ فوجاں چہ سندءُ ھندوستانءَ گوں وت آورتگ اِتنت کہ رندءَ چہ وتی عقلءُ دانشءَ مزنیں اُگدھانی سرا سر بوتاں.»[15]در آن زمان بلوچها مانند مجرمان حکومتی بودند. به اين دليل مردم فارس (ايران) آنها را دشمن خود شمردند؛ و بلوچها از پادشاه و مردم آن مخفی شدند. اگر احياناً فردی از بلوچها پيدا می‌شد، خود را بلوچ معرفی نمی‌کرد؛ بلکه خود را از قبايل «سوار»، «سياه باجه»، «اندغار» و «جاتی» معرفی می‌کرد.اينها از تيره و قبايل سندی و هندی هستند که شاه و ارتش ايران آنها را با خود آورده است که بعد به خاطر دانش و درايت خويش به پست و مقامهايی دست پيدا کردهاند. 

در جای دیگر نیز قاضي مباركپوري، بلوچ بودن قبائل «زط»، «سیابجه» و «اساوره» را رد کرده و آنها را از اقوام هندی خوانده و می‌نویسد: «بسياري از ساكنان شبه قاره [هند] به ايران و يا سرزمين هاي عربي مهاجرت كرده و به صورت دائم ساكن شده، برخي در سپاه استخدام و بقيه نيز به كارهاي كشاورزي، امور كشتيراني و. . . مي‌پرداختند. از جملهی اين اقوام ميتوان به «زط»، «ميد»، «سيابجه»، «اساوره»، «احامره»، «بياسره» و«تكاتره» اشاره كرد».[16]


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 7 خرداد 1394برچسب:ساکنان اصلی مکران، قوم جدگال,ساعت 21:20 توسط سیدمحمد درتکیده| |